سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

کیمیا و سینا

صدای حرف زدن خدا!!!

دیروز از عصر بارون زیبایی اومد و از اونجایی که من عاشق بارون و هوای بارونیم خیلی انرژی گرفتم.سحرم همینجور نم نم میبارید و خدا میدونه چه هوای مطبوعی شده بود.ممنونم خدای مهربونم! اما سینای گلم ،امشب بعد از اینکه یه دوساعتی با کیمیا و فاطمه توی پیلوت بازی کردین،وقتی اومدی بالا من سرگرمه کارام بودم که رفتی کنار پنجره،به خاطر بارون دیروز هنوز هوا خیلی تازه اس و نسیم خنکی میومد،یه چند لحظه ای بیرونو تماشا کردی و بعدش به من گفتی :مامان میدونی چرا باد میاد؟منم چون میخواستم خودت جوابتو بدی گفتم نه مامانی تو بگو!میدونی چی گفتی شیرین زبونم؟  گفتی وقتی باد میاد یعنی خدا داره حرف میزنه وقتی که یواش میاد داره آروم حرف میزنه اما وقتی شدیده خ...
19 مرداد 1392

بازم تولدتون مبارک شاپرکای نازم...

امسال تولدتون یه کم متفاوت با سالای پیش بود،تفاوتشم در این بود که به خاطر ماه رمضون دوبار واستون تولد گرفتیم یه بار همون روزش و یه باره دیگه هم دیروز که عید فطر بود... اولین تولد مربوط به دختر گلم بود که همون شب دعوتیه خاله مریم بود و ما بعد از تالار رفتیم خونه باباجون،مامان جون مهربون بازم مثل همیشه ما رو شرمنده کرده بود و با همه کارایی که داشت واسه دختر نازم کیک پخته بود... مامان عزیزتر از جونم خیلی دوست دارم و تا زنده ام همیشه مدیون زحماتت هستم! دومین هم مربوط به سینای نفسم بود که بازم زحمتشو خاله ندا کشیده بود.آخه اون شب افطار خونه خاله ندا دعوت بودیم و خاله جون مهربون واسه تولد تو و صدرای شیرین زبون که روز بعد از تو تولدش ...
19 مرداد 1392

پسرم ، میوه دلم، تولدت مبارک...

سینای نفسم،عزیز دل مامان ... شش سال پیش در چنین روزی یک فرشته از فرشته های آسمونی از خدا اجازه گرفت و اومد قدم رو چشمان پدر و مادری بیقرار و منتظر گذاشت ...... شاپرک خوشگلم ساعت نه و نیم شب قدم های کوچکت رو بر زمین بزرگ خدا گذاشتی تا خدا با همه ی بزرگی وعظمتش لبخندی بر چهره مان بزند و زیباترین هدیه اش را تقدیممان کند ، خوش آمدی فرشته ی زیبایم.........   پسرم کاش میتوانستم ببینم و بدانم هر انچه در سینه ات در قلب کوچکت در کنارمان کاشته میشود ..... کاش میتوانستم همه ی قوانین دنیا را برای قلب پاک و بلوریت تغییر بدهم ... اینکه هرگز مجبور نباشی برای قوی شدن درد و رنج را تحمل کنی ...  ...
14 مرداد 1392
1